Monday, August 30, 2010

شب قدری که به سوی سکولار شدن رفتم


دیشب شب قدر بود. من که مسافری را به دیار فرنگ راهی می کردم بعد از آن وقتی سایر همراهانم قصد عزیمت به سوی قم داشتند از من نیز خواستند که همراه آنها به قم برای شب بیداری و شب زنده داری بروم اما دیدم شب قدرم نمی آید. در راه که می آمدم تمام موجهایی که می شد گرفت را یکی پس از دیگری پشت سر می گذاشتم و چیزی بجز گریه و زاری نمی یافتم. گاه گاهی فقط وقتی به رادیم پیام می رسیدم آهنگی سوزناک و احساس برانگیز می شنیدم. فکر کردم اگر پیشتر اسلام ما در این سرزمین اسلام آخوندی و روحانیتی بود امروز شده اسلام مداحی. در باب شب قدر فقط آنچه فضا برای گقتن و شنیدن باقی مانده  بود چیزی نبود الا انشاء در مورد ارزش ها و مداحی و گریه و زاری برای امامان و لا غیر.وفتی هم داشتم درعمق این مباحث و چرایی آنها غوطه می خوردم یادم آمد که رئیس جمهوری داریم که ارباب مداحان است. مداح کیست؟ مداح کسی است که بصورت لاینقطع جملات و خاطراتی را می گوید تا مانع از تعقل شنونده شود در حقیقت تعقل او را در جهت اثبات ادعای خویش به خدمت بگیرد. چیزی که در سحر کلام افرادی چون سروش و شریعتی هم بود با این تفاوت که مبنای کلام این دو بزرگوار تعقل و اندیشیدن بود اما چنان صلب و استوار بود که منطق شنونده را در خدمت خویش می گرفت  تا او را به درجه بالاتری از اندیشیدن رهنمایی کند. اما مداح برای بهمراه کردن شنونده به نقل قول ها و داستان گویی ها ( مستند و یا خود ساخته) تکیه می کند تا از احساسات برانگیخته او برای پوشاندن شعبده بازی اش استفاده کند.
دلم برای روزهای کودکی  که با آوازهای حزین آخوند محله و نوحه خوانهای شب های قدر بیدار می ماندیم گرفت اما دیدم دیگر دلم به شنیدن آنها رضا نمی دهد. در خود فکر کردم کاش محفلی بود که می شد قدری باهمفکری هم در پاس داشت این شب ها کوشید اما دیدم که حکومت همین کوره راه ها را برای همفکری بسته است. کانون توحید که در ایام بعد از خرداد راه افتاده بود برایم خاطراتش زنده شد  وسخنرانی ملکیان و شبستری  که چه باشکوه بود . حال حکومت به بهای حفظ خود با تمام نوسازی ها مقابله می کند. هرچند می داند که فردای مسلمانی  اش در گرو امروز همین نوسازی هاست اما ابایی ندارد ولو برای یک روز بیشتر بر سر کار ماندن محفل های مشهد و تبریز و تهران را ببندد و بر در خانه کروبی گماشته بگمارد تا مبادا اجتماعی صورت بگیرد.
حال اندک اندک  سهمی از اتفاقات که در مسلمان شدن من نقش داشته اند از ربنای شجریان و دعاهای سحری گرفته تا حسینه ارشاد و کانون توحید یکی یکی برچیده می شوند. و فردا از مسلمانی من بجز نماز و روزه ای برجای نخواهد ماند و من سکولار خواهم شد. .

1 comment:

  1. دوست عزيز
    من فكر ميكنم اگر بخت يارت باشه و خودت هم بيشتر جانب "جاان" ت رو نگه داري "دل از تيرگيهاي" ديني كه تا حالا داشتي رو با "آب حيات" عشق، حزن و محبت يك دين خالص كه تنها خودت وجدان خواهي كرد خواهي شست و يك " من " آزاده با روحي سرشار از زيبايي هاي "قدر" فهم و "قدر"شناس متولد خواهد شد

    امتحانش مجانيه
    كمي همت لازم داره و يك شب قدر ديگر كه باقيست

    ReplyDelete